فریدی
/faridi/
لغت نامه دهخدا
فریدی. [ ف َ ] ( اِخ ) ظاهراً از شعرای معاصر سوزنی سمرقندی است زیرا سوزنی در مدیحه ای گفته است :
جمله در خدمت تو رقص کنان
چه معزی چه فریدی چه رشید.
فریدی. [ ف َ ] ( اِخ ) تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب از ایلات پنجگانه فراس. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید