فریاد خواندن. [ ف َرْ خوا / خا دَ ] ( مص مرکب ) فریاد کردن. فریاد کشیدن. فریاد کردن. || کمک خواستن. دادخواهی کردن : تظلم برآورد و فریاد خواندکه شفقت برافتاد و رحمت نماند.سعدی.شنیدم که در حبس چندی بماندنه شکوه نوشت و نه فریاد خواند.سعدی.