لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) آلتی مرکب از دسته ای چوبین که بر روی آن تعدادی موی ( جانوران ) چسبانیده اند و بدان کف صابون را به صورت مالند تا بهتر تراشیده شود .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. ابزاری شامل یک دسته الیاف بر روی دسته ای کوچک برای مالیدن چیزی بر یک سطح.
پیشنهاد کاربران
در عربی میگن فرشاة! معرب فرچه است گمونم.
وسیله ای برای رنگ کردن دیوار
فرچه واژه ای ایتالیایی است که از واژه یونانی �ورتسا� گرفته شده و آنهم از واژه لاتین �بروسوس� گرفته شده .
بنابرین سه واژه فرچه ( ایتالیایی ) و بورس ( فرانسوی ) و براش ( انگلیسی ) هم ریشه هستند .
بنابرین سه واژه فرچه ( ایتالیایی ) و بورس ( فرانسوی ) و براش ( انگلیسی ) هم ریشه هستند .
کُردی جنوبی: فِلچَه felča
فرچه/پرزه هرچه از پرز داشته باشه پرز کاکل هم هست
از هر زبانی که امد در پارسی هم برش و پرز و پرچ بوده
از هر زبانی که امد در پارسی هم برش و پرز و پرچ بوده
چیزی را فرچِهیدن.