فروچکیدن

لغت نامه دهخدا

فروچکیدن. [ ف ُ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص مرکب ) چکیدن. ریختن :
زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون
ز حلق مرغ بساعت فروچکیدی خون.
کسائی.
رجوع به چکیدن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بپایین چکیدن فرو ریختن ۲ - چکیدن .

فرهنگ عمید

چکیدن، به پایین چکیدن، قطره قطره ریختن.

پیشنهاد کاربران

واژه ی فروچکیدن یعنی سرازیر شدن.
این واژه در کشف المحجوب برابر پارسی افاضه شدن دانسته شده است چون: از افاضت خاطر یعنی فروچکیدن چشمه های خاطر. ( کشف المحجوب66 )

بپرس