فرومایگی.[ ف ُ ی َ / ی ِ ] ( حامص مرکب ) پستی. رذالت. ناکسی. دنائت. دونی. خساست. ( یادداشت بخط مؤلف ) : باد فرومایگی وزید و ازوصورت نیکی نژند و محزون شد.ناصرخسرو.سخن به ز شکر کز او مرد راز درد فرومایگی بهتری است.ناصرخسرو.- فرومایگی کردن ؛ پستی نمودن : فرومایگی کردم و ابلهی که این پر نگشت و نشد آن تهی.سعدی.رجوع به فرومایه شود.
baseness (اسم)خواری، پستی، خاتوله، فرومایگی، خبیignobility (اسم)پستی، خاتوله، فرومایگی، خبی، سفلگیvillainy (اسم)پستی، خاتوله، فرومایگی، جنایت، تبه کاری، شرارت، بد ذاتی
خواری پسندی. [ خوا / خا پ َ س َ ] ( حامص مرکب ) پستی. دون صفتی. ( یادداشت مؤلف ) .دنایترذالت . . . . .لئامت. . .لئامتدنائتلومنامردمی+ عکس و لینک