درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن.
سعدی.
|| احتیاج. ( آنندراج ) : بلی تخم در خاک از آن می نهد
که روز فروماندگی بردهد.
سعدی.
|| تقصیر. ( یادداشت بخط مؤلف ). کوتاهی در کار و وظیفه : نگویم بزرگی و جاهم ببخش
فروماندگی و گناهم ببخش.
سعدی.
|| حیرت و سرگردانی. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فروماندن شود.