فرومالیدن

لغت نامه دهخدا

فرومالیدن. [ ف ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایت از برچیدن و پیچیدن و افشردن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

( ~ . دَ ) (مص م . ) ۱ - مالیدن . ۲ - مغلوب کردن ، مجازات کردن . ۳ - فشردن .

فرهنگ عمید

۱. مالیدن.
۲. به هم مالیدن.
۳. فشردن.
۴. در هم پیچیدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس