فروغناک

لغت نامه دهخدا

فروغناک. [ ف ُ ] ( ص مرکب ) روشن. منور. فروغمند :
چون شمع دلم فروغناک است
گر بازبری سرم چه باک است.
نظامی.
رجوع به فروغ شود.

پیشنهاد کاربران

پر فروغ
پرنور
روشن
منیر
تابنده
چون شمع دلم فروغ ناک است
گر باز بری سرم چه باک است؟
✏ �نظامی�

بپرس