فروغ داشتن. [ ف ُ ت َ ] ( مص مرکب ) تابان بودن. نور داشتن. درخشیدن : مه دوهفته ندارد فروغ چندانی که آفتاب همی تابد از گریبانت.سعدی.رجوع به فروغ شود.