فروسو. [ ف ُ ] ( ق مرکب ) مقابل برسو. بسوی پایین. پایین. فروزیر : از فروسو گنج و از برسو بهشت سوزنی سیمین میان هر دو حد.بوشعیب هروی.آماس بیشتر در فروسو باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).ترکیب ها:- فروسو کشیدن . فروسویین. رجوع به مدخل ها فروسو کشیدن و فروسویین شود.