برین آتش است و فرودینْش ْ خاک
میان آب دارد ابا باد پاک.
بوشکور.
از گاه بیفتد بسوی چاه فرودین وز صدر برانند سوی صف نعالش.
ناصرخسرو.
زی جوهران علوی رهبر گشت این جوهر کثیف فرودینم.
ناصرخسرو.
|| ( اِ ) چوب زیرین چارچوب در خانه که چوب آستان در باشد وبه عربی عتبه خوانند. || باد دبور را نیزگویند که باد مغرب است و ضرر آن زیاده بر نفع است بر خلاف باد صبا. ( برهان ).فرودین. [ ف َرْ وَ ] ( اِ ) مخفف فروردین که نام ماه اول سال باشد. ( برهان ) :
چنان تا بیامد مه فرودین
بیاراست گلبرگ روی زمین.
فردوسی.
چو بودی سر سال نو فرودین که رخشان بدی در دل از هور دین.
فردوسی.
دی و فرودینَت ْ خجسته بواددرِ هر بدی بر تو بسته بواد.
فردوسی.
|| نام بادی که در فرودین ماه وزد و آن را باد فرودین گویند. || ( اِخ ) نام فرشته ای هم هست. ( برهان ).