فروده

لغت نامه دهخدا

فروده. [ ف ُ دَ / دِ ] ( اِ ) خست و دنائت و خسیس و دنی بودن. || ( ص ) بریان کرده و برشته گردیده. فرود. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به فرود شود.

فروده.[ ف َرْ وَ دَ / دِ ] ( اِ ) چوبی که در پس در خانه اندازند. فروره. ( برهان ). فرود. رجوع به فَروَد شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) بریان کرده برشته گردیده ۲ - چوبی که در پس در خانه اندازند .
چوبی که در پس در خانه اندازند

فرهنگ معین

(فُ دِ یا دَ ) ۱ - (ص . ) بریان کرده ، برشته گردیده . ۲ - (اِ. ) چوبی که در پس درِ خانه اندازند.

پیشنهاد کاربران

بپرس