فرودست. [ ف ُ دَ ] ( اِ مرکب ) خوانندگی و گویندگی را گویند که چند کس آوازها را با هم یکی کنند و کوک سازند و با دائره و امثال آن اصول نگاه دارند. ( برهان ). || ( ص مرکب ) زیردست. مادون. مقابل بردست و زبردست و بالادست. ( یادداشت بخط مؤلف ) : یکی بود از فرودست تر معتمدان درگاه و رسولیها کردی. ( تاریخ بیهقی ). پیشه کن امروز احسان با فرودستان خویش تا زبردستانْت ْ فردا با تو نیز احسان کنند.
زیردست، پست وزبون ولایت بنگاله را گویند ۱ - زیر دست ۲ - زبون پست فرو مایه ۳ - ناتوان ۴ - گویندگی و خوانندگی که چند کس آواز را با هم یکی کنند و کوک سازند و بادایره و امثال آن اصول نگاه دارند .
فرهنگ معین
(فُ. دَ ) (ص مر. ) ۱ - زیر دست . ۲ - پست ، فرومایه .
فرهنگ عمید
۱. زیردست. ۲. پست، زبون.
واژه نامه بختیاریکا
چاله کَن
پیشنهاد کاربران
معنی یا چم واژه فرودست ؛ کم برخوردار ، تهی دست ، کم درآمد ، فقیر ، مسکین میباشد ، با سپاس سعادت سالاری
- فرودست ؛ زیردست. مادون. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.