فرودرفتن. [ ف ُ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) فرودآمدن. جای گرفتن : از سرای عدنانی به باغ فرودرود. ( تاریخ بیهقی ). || وارد شدن و داخل شدن به سرای و جز آن : بدو داد و به سرای فرودرفت. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به فرودآمدن شود.