چو گشتاسپ را داد لهراسب تخت
فرودآمد از تخت و بربست رخت.
دقیقی.
همی برشد ابر و فرودآمد آب همی گشت گرد سپهر آفتاب.
فردوسی.
فرودآمد از تخت و شد پیش اوی به گوهر بیاراسته روی و موی.
فردوسی.
چو سالار از اینگونه نامه بخواندفرودآمد از تخت و خیره بماند.
فردوسی.
وآن قطره باران که فرودآید ازشاخ بر تازه بنفشه ، نه به تعجیل ، به ادرار.
منوچهری.
پر فایده و نعمت چون ابر به نوروزکز کوه فرودآید چون مشک مقطر.
ناصرخسرو.
هدهد فرودآمد و آن نامه بر سینه وی بنهاد. ( قصص الانبیاء ).عیسی از چرخ فرودآید و ادریس ز خلد
کاین دو را زله ز خوان پایه طه بینند.
خاقانی.
فرودآمد ز تخت خویش غمناک به سر بر خاک و سر هم بر سر خاک.
نظامی.
ژاله بر لاله فرودآمده هنگام سحرراست چون عارض گلگون عرق کرده یار.
سعدی.
|| خراب شدن. بزیر آمدن. از هم ریختن و ویران شدن. ( یادداشت بخطمؤلف ) : دیوار و دریواس فروگشته تر آمد
بیم است که یکباره فرودآید دیوار.
رودکی.
گفتند: خاتون به خانه فرودآمد. گفت : کاش خانه بر خاتون فرودآمدی. ( عبید زاکانی ).|| پیاده شدن. ( یادداشت به خط مؤلف ). مقابل برنشستن : گفت اگر فرودنمی آیی سر فرودآر تا گرد و خاک از سر و رویت پاک کنم و بشویم. ( ترجمه تفسیر طبری ).
همی گوش من بشنود بانگ دور
فرودآی و بنگر تو بازوی زور.
فردوسی.
به نخچیر کردن فرودآمدنداز آن تشنگی سوی رود آمدند.
فردوسی.
فرودآمد از باره آن نامداربسی آفرین خواند بر شهریار.
فردوسی.
ز بعد آنکه سفر کرد چون فرودآیدبه لطف روح فزاید ز طعم همچو شکر.
عنصری.
رسول آواز داد که منادی کنند تا قوم فرودآیند. ( قصص الانبیاء ). چون سلطان فرودآمد آن پسرک را پیش خواند. ( نوروزنامه ). سوار را نشان داد که چه وقت فرودآمد و برنشست. ( مجمل التواریخ و القصص ). فرودآمد و پیش سلطان شد. ( چهارمقاله ).بر این ابلق که آمد شد گزیندبیشتر بخوانید ...