فروخته. [ ف ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) بیع کرده شده. ( برهان ). اسم مفعول از فروختن. ( حاشیه برهان چ معین ). فروخته. [ ف َ / ف ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) افروخته. فروزان. درخشان. ( برهان ). روشن : همچو دلها بدو فروخته باد صدر و ایوان و مجلس و میدان.
فرخی.
پیش تن دوستان ز رنج پناهی در جگر دشمنان فروخته ناری.
فرخی.
چو تن به جان و به دانش دل و به عقل روان فروخته ست زمانه به دولت سلطان.
عنصری.
- فروخته روی ؛ زیباروی. افروخته روی : بدین فروخته رویان نگه کنم که همی به فعل طبعی روی زمین فروزانند.
مسعودسعد.
- فروخته شدن ؛ روشن شدن : چو آتش است حسامت که چون فروخته شد بدو دل و جگر دشمنان کنند کباب.
مسعودسعد.
رجوع به افروخته شود.
فرهنگ معین
(فُ خْ تِ ) (ص مف . ) افروخته .
فرهنگ عمید
به فروش رسیده.
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست واژه ی فروخته از ریشه ی واژه ی فروختن فارسی هست لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید ... [مشاهده متن کامل]
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. • منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹