فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:خوردن
wikijoo: فروبری
مترادف ها
فروبری، مخفی سازی
جذب، قدرت جذب، خاصیت درکشی یا دراشامی، تحلیل، قابلیت جذب، فرو بری
فرو بری، در هنگ، در هنج
فارسی به عربی
ابتلاع
پیشنهاد کاربران
( فارسی ) [فُروبَری] داخل کردن جسمی در جسم دیگر. پایین بردن چیزی در چیز دیگر. غوطه ور کردن. فرو بردن در آب
|| غوطه وری، شناوری، شناور کردن در آب، برابر با واژه Immersion در زبان انگلیسی
|| غسل کردن، پوشاندن در آب
|| غوطه وری، شناوری، شناور کردن در آب، برابر با واژه Immersion در زبان انگلیسی
|| غسل کردن، پوشاندن در آب