فرو گستردن

لغت نامه دهخدا

فروگستردن. [ ف ُ گ ُ ت َ دَ] ( مص مرکب ) پهن کردن. بر زمین گستردن :
ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشها
ز بوقلمون به وادی ها فروگسترده بسترها.
منوچهری.
از آن پس زند شاخ و برگ آورد
دهد بار و سایه فروگسترد.
اسدی.
رجوع به گستردن شود.

فرهنگ فارسی

پهن کردن . بر زمین گستردن

پیشنهاد کاربران

بپرس