فروگراییدن. [ ف ُ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) به سفل میل کردن. ( یادداشت مؤلف ). به پایین گراییدن. || ته نشین شدن. رسوب کردن : ماه بسبب گرانی و غلیظی سکون جوید و فرومیگراید. ( ذخیره خوارزمشاهی ).