یک مثال در مورد فروکاستن یا تقلیل دادن زمان و مکان به عنوان دو پدیده ی کل به واحد های بسیار ریز یا بینهایت کوچک ( infinitesimal ) :
نیوتون دانشمند طبیعت شناس انگلیسی و بنیانگذار مکانیک و فیزیک کلاسیک و لایبنیز فیلسوف خرد گرای آلمانی و بنیانگذار سیستم عددی دوال ( ال 2 ) و مخترع اولین ماشین حساب مکانیکی نتوانستند که مقدار یا اندازه ی هرکدام از این واحد های بینهایت ریز را محاسبه و تعیین نمایند بلکه آنها را بصورت dx , dy , dz , dt نشان دادند و محاسبات اینتگرال و دیفرنسیال ( دیفرانسیل ) را بنیاد نهادند، تا اینکه ماکس پلانک دانشمند طبیعت شناس آلمانی و ارائه دهنده ی اولین تئوری کوانتایی یا کوانتمی و کاشف کوچکترین اثر علت بر معلول در طبیعت تحت عنوان اثر کوانتمی پلانک و کاشف اصل هم ارزی انرژی و فرکانس و فرمولبندی آن به زبان ریاضی ( پس از کشف اصل هم ارزی انرژی و گرما توسط بولتزمان و فرمولبندی آن به زبان ریاضی و قبل از کشف اصل هم ارزی جرم و انرژی و فرمولبندی آن به زبان ریاضی توسط انشتاین ) توانست با استفاده از سه ثابت کلی ؛ یکی ضریب جاذبه نیوتن و دیگری سرعت نور و دیگری اثر کوانتمی خود وی، مقدار یا اندازه های آن واحد های بسیار ریز را محاسبه و تعیین نماید به شکل های زیر: ۱۰ بتوان منهای ۳۵ متر ( برای x و y و z ) و ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه برای زمان.
... [مشاهده متن کامل]
اما این دانشمندان بزرگ طبیعت شناس و فیزیکدان و آن فیلسوف بزرگ عقل گرا به عنوان انسان های خاص درست مانند انسان های عام نتوانسته اند به این حقیقت ژرف دست یابند که پدیده های زمان و مکان مطلق و نسبی تنها و منزوی نمیباشند بلکه دارای نیمزوج های بنیادی همزاد، همبازی و هم ارز خویش با کمیت های مساوی و ماهیت ها یا کیفیت های معکوس یعنی بیزمانی و بیمکانی مطلق و نسبی.
بین دو واحد بسیار ریز زمانی یک واحد بسیار زیر بیزمانی وجود دارد و بین دو واحد بسیار ریز بیزمانی یک واحد بسیار ریز زمانی ( در دو حالت هردو نسبی ) . در مورد ابعاد سه گانه ی مکان و بیمکانی نسبی هم به همین ترتیب.
آیا میدانستید که این طبیعت روی دو پای پیوسته بسوی آینده راه میرود؛ یکی زمان مطلق و دیگری بیزمانی مطلق تحت عنوان نوسانگر دو قطبی لحظه ی جاودانه ی حال و آنهم نه روی یک میسر یا یک جاده ی خطی و پیوسته بلکه دایره وار و ناپیوسته؟!! و مانند یک نفر مست به چپ و راست، جلو و عقب، بالا و پائین نوسان میکند با این تفاوت که هرگز در طی راه بسوی منزل غائی یا نهائی یا از میکده ای به میکده ای دیگر و یا از یک ایستگاه بسوی ایستگاهی دیگر چپه نمیشود، زیرا فقط به اندازه ی طول و عرض و ارتفاع یا عمق پلانک تقسیم بر عدد پی میتواند در طی راه رفتن به چپ و راست، جلو و عقب، بالا و پائین لنگر بخورد بر اساس اصل عدم قطعیت هایزِنبرگ ( این نام خانوادگی شاید در اصل و ریشه به شکل؛ های زَن بِرگ، تلفظ و بیان میشده به معنای جار چی یا فریاد زن روی یکی از قله های سلسله جبال بزرگ علمی بر عکس کوه سینا یا کوه شنود که روی یکی از قله های آن بنام تور گویا خدای کلمه ای بنام یهوه در قالب یک آتش در بین شاخ و برگ های سبز یک بوته بر سر موسا جار زده است: کفش و کلاش چوپانی را از پاهایت بیرون آور و سپس پاهایت را در این میدان مقدس بگذار ) .
نتیجه ی کلی اینکه :
خدای حقیقی و واقعی برخلاف بینش و باور اسطوره سازان، افسانه بافان، حماسه سرایان، آیه آوران، حدیث سازان، روایت گران و الاهی دانان وحیانی، متکلمین و مفسرین و حکیمان و عارفان دینی فقط لازمان و لامکان یا بیزمان و بیمکان نمی باشد بلکه در محیط و محتوای هرکدام از گیتی ها، کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار بطور مطلق یکسان و برابر از لحاظ زمانی و مکانی و بیزمانی و بیمکانی دارای شانزده ( ۱۶ ) بُعد مجرد تنیده در هم میباشد؛ هشت ( ۸ ) تا مطلق و هشت ( ۸ ) تا نسبی نه یکی بیشتر و نه یکی کمتر.