فرو پریدن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
فرو پریدن :پریدن ، به پایین آمدن .
( ( و به این اندیشه از درخت فرو پرید و به نزدیک راسو رفت و سلام کرد. ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 507 ) .
( ( و به این اندیشه از درخت فرو پرید و به نزدیک راسو رفت و سلام کرد. ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 507 ) .