فرونوردیدن. [ ف ُ ن َ وَ دی دَ ] ( مص مرکب ) طی کردن. درهم پیچیدن. جمع کردن : بساط عمر مرا گو فرونوردزمانه که من حکایت دیدار دوست درننوردم.سعدی.رجوع به نوردیدن شود.