فرومرده. [ ف ُ م ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) درگذشته. مرده : بگویند جان داد و این نیست زرق ز داده بود تا فرومرده فرق.نظامی. || خاموش شده : بر صفت شمع سرافکنده باش روز فرومرده و شب زنده باش.نظامی.رجوع به فرومردن شود.