فرو شکستن

لغت نامه دهخدا

فروشکستن. [ ف ُ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) شکستن. رجوع به شکستن شود. || شکست دادن و خوار کردن.دماغ سوزاندن : اگر کسی دماغی دارد او را فروشکند و دعوی از سر بیرون کند. ( تذکرة الاولیاء ).

فرهنگ فارسی

شکستن . دماغ سوزاندن

پیشنهاد کاربران

بپرس