فرورفته. [ ف ُرو رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) بزیررفته. پایین رفته. - فرورفته دم ؛ ستم کش و مغموم و بلادیده. ( ناظم الاطباء ). بی زبان. کسی که هرچه ستم کنند دم برنیاورد. || سپری شده. گذشته : نه از آن روز فرورفته عمر پس پیشین خبری خواهم داشت.
خاقانی.
فرهنگ فارسی
به زیر رفته . پایین رفته
فرهنگ معین
(فُ. رَ تِ ) (ص مف . ) اندوهگین ، مغموم .
فرهنگ عمید
۱. ویژگی آنچه سطح آن گود شده باشد. ۲. [قدیمی، مجاز] گذشته، سپری شده: نه ازآن روز فرورفتهٴ عمر / پس پیشین خبری خواهم داشت (خاقانی: ۸۳ ). ۳. [مجاز] مستغرق، مشغول.