فرو خفته
/furuxofte/
لغت نامه دهخدا
فروخفته. [ ف ُ خ ُ ت َ / ت ِ ] ( اِ مرکب ) کوه کوچک. تپه. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
فسرده شده، منجمد گشته.
چیزی که قابلیت دوباره بیدار شدن را داشته باشد.
چیزی که قابلیت دوباره بیدار شدن را داشته باشد.