فرو بیختن

لغت نامه دهخدا

فروبیختن. [ ف ُ ت َ ] ( مص مرکب ) غربال کردن. با غربال ریختن و افشاندن. بیختن :
دهر به پرویزن زمانه فروبیخت
مردم را چه خیاره و چه رذاله.
ناصرخسرو.
رجوع به بیختن شود.

فرهنگ فارسی

غربال کردن . با غربال ریختن و افشاندن

پیشنهاد کاربران

فرو بیختن : بیختن ، غربال کردن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 119 ) .

بپرس