فروافتادن. [ ف ُ اُ دَ ] ( مص مرکب ) بزیر افتادن. سقوط. ( یادداشت بخط مؤلف ) : چون رسولانش ده گام بتعجیل زنندقیصر از تخت فروافتد و خاقان از گاه.منوچهری.بسان گوسپند کشته بر جای فروافتاد و میزد دست بر پای.نظامی.