فرهادوار. [ ف َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) فرهادمانند. بشیوه فرهاد. بی پرده و بی باک : فرهادوارم از لب شیرین گزیر نیست ور کوه محتشم بمثل بیستون شود.سعدی.رجوع به فرهاد و فرهادصفت شود.