با درود. برخی دوستان، یک واژه ی ساده که معنی خود را در خود دارد، چنان پیچیده میکنند که اصل معنا دراین میان گم میشود. *فر* یعنی بهتر، بالاتر، پسندیده ووو. فردین، یعنی کسی که دین بهتر دارد. فرزان:تشکیل شده
... [مشاهده متن کامل] از فر زآن یعنی بهتر از آن که بود. فرانک ( فر آنک ) ، یعنی:بهتر از دور وگذشته ( شامل زمان ومکان دور ) در داستان ضحاک، فرانک ( فر آنک ) ، دختری بود که ازسرزمین دور ( احتمالا از سرزمین کره ی کنونی ) برای همسری با آبتین فرستاده شد تا فریدون ( فر ایدون ) ، یعنی شایسته برای اکنون، از این وصلت به وجود بیایدو ضحاک را شکست دهد. فره باتشدید، درواقع فر ره است ( تشدید عربی است وفارسی تشدید ندارد ) فرره ایزدی بمعنی راه بهتر ایزدی است که باید **فر** و** ره**، جدا نوشته شوند و در تلفظ هم، بهتراست بین 2* ر*با کمی فاصله ادا شود ولی این غلط مسطلح شده که فرره با حذف یک** ر** وگذاشتن تشدید روی آن تقریبا درست تلفظ ولی غلط نوشته میشود. درپهلوی، xwar rah خور ره و در فارسی قدیمfar rah فرره نوشته میشد ( البته علامت را من اضافه کردم ) . فرره یک واژه ی مجرد نیست واز دو واژه ی فر ره تشکیل شده. سپاس از آبادیس فرهنگ پرور
فَرَه یا فَرِه که در پارسی میانه به ریخت خِوره بوده به چم شکوه و بزرگی و یا فروغ و روشنایی است. ( مانند شهر باستانی اردشیر خوره در نزدیکی فیروزآباد کنونی که به چم شکوه اردشیر شاه است )
نیرویی معنوی که یزدان به خسروان می بخشود و نماد مشروعیت آنها بود چنان چه این فره از آنها برداشته میشد در سراشیبی ستمگری و سقوط می افتادند.
... [مشاهده متن کامل]
مانند جمشید پیشدادی که پس از پیشرفت های بسیار مغرور شد و ادعای خدایی کرد و به ستم آغازید و پس از برداشتن فره ایزدی از او توسط اژی دهاک سرنگون شد.
بر آیین شاهان پیشین رویم
همان از پی فره و دین رویم.
فردوسی
همچنین در پارسی نوی نخستین به معنی فراوانی نیز بود
کشوری را دو پادشه فره است
در یکی تن یکی دل از دو به است.
سنایی
فره =Ferah به کسر ف .
درزبان لکی به معنای فراوان وزیاد وبه وفور ، می باشد .
درزبان کردی هم به صورت فرا ( به کسر ف ) تلفظ می شود .
در لری و کردی به معنای زیاد
واژه فره
معادل ابجد 285
تعداد حروف 3
تلفظ fe ( a ) reh
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: frēh] [قدیمی]
مختصات ( فَ رَ ) ( مص ل . )
آواشناسی farre
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
درود. فرّه نادرست است ومعنا رادرنظرمردم گم کرده است حتی برای برخی استادان گرامی، ولی اگرفرره نوشته شود، معنی زیبای آن که راه شایسته، بالاترین راه، فررهی، راه بزرگی وفرزانگی وپسندیده و. . . میباشد، به چشم میاید. سپاس
فره در کوردی ولکی لری به معنای فراوانی وزیاد
ظاهرا در فارسی باستان فرهیا به معنی شکوه وعظمت
فِره ( یا/ زور ) به معنی "زیاد" در کوردی
فر=راهی میان خدا و ستیغ کوه است.
فره
لغت نامه دهخدا
فره . [ ف َرْ رَ / رِ ] ( اِ ) شأن و شوکت و شکوه و عظمت . ( برهان ) . خوره . فر. ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
بر آیین شاهان پیشین رویم
همان از پی فره و دین رویم .
فردوسی .
فره
فرهنگ فارسی معین
( فِ یا فَ رِ هْ ) [ په . ] ( ص . ) 1 - بسیار، فراوان . 2 - خوب ، پسندیده .
در گویش تاتی فِرّه=پسر
فره بودن:به چیزی یا کسی برتری وتسلط داشتن
فرّه :
دکتر کزازی در مورد واژه ی " فرّه " می نویسد : ( ( فرّه در پهلوی در ریخت خورّه xwarrah بکار می رفته است . واژه ی پهلوی از خوَرْنَه اوستایی بر آمده است و " فرّه " و " فر " در پارسی ، از ریخت پارسی باستان واژه : فَرْنه . بجز دو ریخت " فَرّهْ " farrah و " فر " ، این واژه در در پارسی در ریخت " فرّه " farra نیز کاربرد یافته است . اما در شاهنامه ریخت ِ هیی ِ واژه ( farrah ) به کار برده می شود . زیرا ریخت پساوندی آن ، در این نامه ی باستان ، فرّهی است : فَرّه / ی
... [مشاهده متن کامل]
فرّه ی ایزدی نیروی معنوی و خجسته است، نگهبان پادشاهان و پهلوانان ایرانی، که فرمانروایی بر ایرانشهر در گرو آن نهاده شده است . هیچ فرمانروایی نمی تواند ، بی پشتیبانی و یاوری فر ، به داد و درست بر ایران فرمان براند . فرمانروایان بی بهره از فر، چون دهاک ماردوش، " ساسْتارانی " مردمْ اَوْبارند و خودکامگانی سیاهْنامه که این سرزمین سپندو اهورایی را به سیاهی و تباهی در می اندازند و به ددی و بدی دچار می آورند . فر جز به دادگستران و مردم دوستان و مزدا پرستان نمی توانند پیوست ، بیدادیان گجسته کیش هرگز بدان دست نمی توانند یافت. نمونه را ، افراسیاب تورانی فراوان کوشید که فر را به چنگ آورد ؛اما همواره ناکام ماند و تلاش های بسیارش نافرجام .
در اوستا ، از سه گونه فر سخن رفته است :نخست فرّآریایی ( اَئیریانِمْ خوَرِنو ) ؛دودیگر "فر کیانی" ( کِوائم خوَرِنو ) ؛ سه دیگر " فرّ زرتشت". بر پایه باور شناسی کهن، فر به راستی از "فرهمند "می تافته است و چنبری رخشان را بر گرد چهره ی وی پدید می آورده است . هانری کربن بر آن است که این چنبر رخشان یا "هاله اثیری" از ایران به دیگر کشورها برده شده است و چهره ی خندان و قدّیسان را آراسته است. . . ) )
( ( دوتا می شدندی بر تخت اوی
از آن بر شده فرّه و بخت اوی. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 236. )
فره در اصل به معنی نور ، آتش ، و روشنایی است . واژه ی Fire که در زبان های انگلیسی و اروپایی به معنی آتش است با این کلمه سنجیدنی است ( نگارنده ) .
این کلمه از ریشه هندی اروپایی per می آید که به معنی جلو می باشد. چیزی که به طرف جلو سیر می کند. مثلاً در کلمه پرتاب که از کلمه ی اوستایی پاراتاب می آید و <پارا> به معنی جلو و <تاب> که به معنی درخشیدن است، تشکیل شده است که روی هم رفته به معنی درخشیدن به طرف جلو می باشد. این کلمه ویژگی کلمه ی نور را بیان می کند. که در زبان مصری per - ā به معنی قدرت می باشد، گرفته شده است.تاب>پارا>
فَرّه یا فر درخشش و بخشش ایزدی است که یک شخص به درجه کمال می رسد.
درهمه جاریشه ی واژه ی فرهنگ راازفر هنگ میداننددرصورتی که به نظر منازفره انگ گرفته شده به معنی نشان بزرگی
فره نیرویی است که خداوند به هستی و همه انسانها علاوه بر گوهر و استعداد ذاتی، بخشیده است که اگر فرد و هرگروهی با خویشکاری به وظایف خود بدرستی عمل کند ازسعادت، رفاه و شکوه آن بهره مند خواهد شد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)