فرمانی

/farmAni/

معنی انگلیسی:
mandatory

لغت نامه دهخدا

فرمانی. [ ف َ] ( ص نسبی ) به فرمان. مطیع. فرمان بردار :
گر بدو بنگری امروز یکی لحظت
طاعتی گردد و بیچاره و فرمانی.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

به فرمان . مطیع

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص . ) فرمانبر، مطیع .

مترادف ها

decretive (صفت)
قطعی، بحرانی، قاطع، فرمانی

decretory (صفت)
قطعی، بحرانی، قاطع، فرمانی

پیشنهاد کاربران

بپرس