فرمان روایی. [ ف َ ما رَ ] ( حامص مرکب ) فرمان روا شدن. فرمان روا بودن. فرمان فرمایی. حکومت. ریاست. ( یادداشت به خط مؤلف ) : وزیر ملک صاحب سید احمد که دولت بدو داد فرمان روایی.
فرخی.
ازیرا نخواهم که هرگز کسی را بود بر دلم جزتو فرمان روایی.
قطران تبریزی.
فرق میان پادشاهان و دیگران فرمان روایی است. ( نوروزنامه ).