فرمانداری
/farmAndAri/
مترادف فرمانداری: دارالحکومه، حکمرانی، والیگری
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) محل کار فرماندار و کارمندان زیردست او.
مترادف ها
حکومت، صلاحدید، دولت، فرمانداری، طرز حکومت هیئت دولت، عقل اختیار
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
منصب و یا ساختمان محل استقرار یک فرماندار گفته می شود. در ایران هر استان به چندین شهرستان تقسیم شده و شخص مسئول هر شهرستان را فرماندار می گویند. در معنی قدیمی تر و پیش از استقرار تقسیمات کشوری امروزی،
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
به والیان واحدهای مختلف سیاسی که از سوی شاه یا خلیفه دارای فرمان والیگری بودند فرماندار گفته می شد. در آمریکا به مسئول یک ایالت فرماندار گفته می شود. واژه های انگلیسی governor و gubernatorial را در فارسی به فرماندار و فرمانداری بر می گردانند.