فرمانبرداری

/farmAnbordAri/

مترادف فرمانبرداری: اطاعت، انقیاد، پیروی، حرف شنوی

معنی انگلیسی:
discipline, subjection, tameness, obedience, obedience

لغت نامه دهخدا

فرمان برداری. [ ف َ مام ْ ب ُ ] ( حامص مرکب ) فرمان بری. فرمان به جا آوردن. ( یادداشت به خط مؤلف ) : در ریاضت و تعلیم او و شرایط خدمت و لوازم فرمان برداری قیام نمود. ( سندبادنامه ).
- فرمان برداری کردن ؛ اطاعت کردن. مطیع شدن و تسلیم شدن. ( ناظم الاطباء ).
- فرمان برداری نمودن ؛ فرمان برداری کردن. پذیرفتن. ( یادداشت به خط مؤلف ) : فرمان برداری باید نمود به هرچه خداوند فرماید. ( تاریخ بیهقی ). دل شکسته نباید داشت که چنین حالها مردان را پیش آید. فرمان برداری باید نمود. ( تاریخ بیهقی ). زن فرمان برداری نمود. ( کلیله و دمنه ). رجوع به فرمان شود.

فرهنگ فارسی

اطاعت کردن فرمانبری .

فرهنگ عمید

اطاعت، فرمان بردن.

دانشنامه آزاد فارسی

فَرمانبُرداری (obedience)
در روان شناسی، اجرای دستورات یا فرمان ها و اطاعت از مراجع قدرت. فرمانبرداری در دهۀ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ درنتیجۀ پژوهش های گستردۀ استنلی_میلگرام (۱۹۳۳ـ۱۹۸۴)، روان شناس امریکایی، به یکی از موضوعات مهم روان شناسی اجتماعی تبدیل شد. او ظاهراً نشان داد که بسیاری از عامۀ مردم از دستوراتی اطاعت می کنند که مستلزم آزار و اذیت دیگران است. اطاعت زمانی توجیه پذیر است که اطاعت نکردن به تنبیه می انجامد، حتی اگر همیشه از نظر اخلاقی توجیه پذیر نباشد؛ اما میلگرام مدعی بود که عموم با اشتیاق دستورات را اجرا می کنند، حتی اگر تهدید تنبیه در میان نباشد. او در آزمایش های خود از آزمودنیها می خواست نقش «معلم» را برای « آموزنده»های ناشناسی ایفا کنند که «همدست» آزمایشگر بودند. به معلم گفته می شد هربار که آموزنده اشتباه کند، با شوک الکتریکی و شدتی فزاینده، ضربه وارد کند. در بعضی از مطالعات وقتی آزمایشگر می خواست ضربه ادامه یابد، تا ۶۰ درصد از آزمودنی ها، با این که می دانستند ضربه ها ممکن است به آموزنده آسیب برساند، به این کار ادامه می دادند. با آن که آزمودنی ها از عمل خود احساس ناخوشایندی داشتند، احساس می کردند که در این کار، آزمایشگر مسئول است.

مترادف ها

submission (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، تابع، انقیاد، تسلیم، تفویض، اطاعت، فرمان برداری، اظهار اطاعت

obedience (اسم)
متابعت، تمکین، خشوع، اطاعت، فرمان برداری، حرف شنوی، رامی

subordination (اسم)
تبعیت، مادونی، اطاعت، فرمان برداری، مرئوسی

فارسی به عربی

طاعة

پیشنهاد کاربران

طوق کسی بر گردن داشتن ؛ کنایه از مطیع وی بودن. بندگی وی را بر عهده داشتن.
سر از دام کسی نپیچیدن ؛ از فرمان او بیرون نرفتن. از رنج که او مقرر دارد تن بیرون نکشیدن. تحمل بلا که او مقرر کند کردن :
ز من هر چه خواهی همه کام تو
بر آرم نپیچم سر از دام تو.
فردوسی.
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن
سر بر خط نهادن/آوردن
گردن افکندن. [ گ َدَ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گردن زدن. || مطیع بودن. تسلیم گشتن. فرمانبرداری کردن :
که ما شاه را چاکر و بنده ایم
همان باژ را گردن افکنده ایم.
فردوسی.
اطاعت . . . . . انقیاد . . . . . . تمکین . . . . .
مهترپرستی
مهترپرست ؛ آنکه بزرگ و سرور قوم را می پرستد. فرمانبردار. مطیع :
برفتند هردو به جای نشست
خود و نامداران مهترپرست.
فردوسی.
فرمانبرداری = پذیره
تمکین، اطاعت

بپرس