نه حق را بازپس هشتم ز باطل
بکردم فرق از معروف ، منکر.
ناصرخسرو.
فرق کن فرق کن خداونداگوهر از سنگ و دیبه از کرباس.
مسعودسعد.
چشم بگشا و فرق کن آخرعنبر از خاک وشکر از شیراز.
سنایی.
چون از سره بدل نتوانست فرق کردانگاشت زآن ِ اوست به یک وزن و یک عیار.
سوزنی.
از خلال ملکان فرق بکن تا عصا کآن ز شبان غنم است.
خاقانی.
گر نبودی واقف از حق جان بادفرق چون کردی میان قوم عاد.
مولوی.
نور هر دو چشم نتوان فرق کردچونکه در نورش نظر انداخت مرد.
مولوی.
فرق نتوان کردنور هر یکی چون به نورش روی آری بی شکی.
مولوی.
مه پاره به بام اگر برآیدکه فرق کند که ماه یا اوست.
سعدی.
به تشنیعو دشنام و آشوب و زجرسفید از سیه فرق کردم چو فجر.
سعدی.
میان خواب و بیداری توانی فرق کرد آنگه که چون سعدی به تنهایی شبی رنجور بنشینی.
سعدی.