فرغولیدن = به تاخیر انداختن.
فرغول. [ ف َ ] ( اِ ) غفلت و غافل شدن و تأخیر و درنگ در کارها. ( برهان ) . تأخیر. مطل. ( یادداشت به خط مؤلف ) . تأخیر بود بر مدافعت و مطل و کسلان. ( اسدی ) :
که فرغول پدید آید آن روز
... [مشاهده متن کامل]
که بر تخته تو را تیره شود نام.
رودکی ( یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی ) .
به هر کار بیدار و بشکول باش
به دل دشمن خواب فرغول باش.
اسدی
فرغول. [ ف َ ] ( اِ ) غفلت و غافل شدن و تأخیر و درنگ در کارها. ( برهان ) . تأخیر. مطل. ( یادداشت به خط مؤلف ) . تأخیر بود بر مدافعت و مطل و کسلان. ( اسدی ) :
که فرغول پدید آید آن روز
... [مشاهده متن کامل]
که بر تخته تو را تیره شود نام.
رودکی ( یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی ) .
به هر کار بیدار و بشکول باش
به دل دشمن خواب فرغول باش.
اسدی