( فرطسة ) فرطسة. [ ف َ طَ س َ ] ( ع مص ) کشیدن خوک فرطیسة ( بینی ) خود را و دراز کردن آن. ( منتهی الارب ). کشیدن خنزیر فرطوسه خود را. ( اقرب الموارد ).فرطسة. [ ف َ طَ س َ ] ( اِخ ) دهی است به مصر. ( منتهی الارب ). فرطسا. رجوع به فرطسا شود.