فرشاح

لغت نامه دهخدا

فرشاح. [ ف ِ ] ( ع ص ) زمین پهن و فراخ. فرساح. ( از اقرب الموارد ). || سم گسترده مغاک. ( منتهی الارب ). گسترده از سم ها. گویند: حافر فرشاح. ( اقرب الموارد ). || ابر بی باران. || زشت روی کلان سال از زن و ناقه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران