فرسی

لغت نامه دهخدا

فرسی. [ ف َ سا ] ( ع ص ، اِ )ج ِ فَریس. ( منتهی الارب ). ج ِ فَریس ، به معنی کُشته. ( آنندراج ). ج ِ فَریس ، به معنی قتیل. ( اقرب الموارد ).

فرسی. [ ف ُ سی ی ]( ع ص نسبی ) فارسی. منسوب به فرس. ( اقرب الموارد ).

فرسی. [ ف ُ سی ی ] ( ع ص ) گوژپشت. ( اقرب الموارد ).

فرسی. [ ف ُ سی ی ] ( اِخ ) منصوربن حسن بن منصور الفرسی. متولد به سال 617هَ.ق. و متوفی به سال 700 هَ. ق. / 1300 م. از ادبای یمن و از اعیان دبیران دستگاه مظفریه و صدر دولت مؤیدیه بود. و او را در معرفت ادب و کثرت محفوظات در آن سامان نظیری نبود. وی در جبله درگذشت. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1073 از عقوداللؤلؤیة ج 1 ص 239 ).

فرهنگ فارسی

منصور بن حسن بن منصور الفرسی از ادبای یمن و از اعیان دبیران دستگاه مظفریه و صدر دولت مویدیه بود .

پیشنهاد کاربران

بپرس