فرسنگسار. [ ف َ س َ ] ( اِ مرکب )از: فرسنگ + «سار» به معنی سر. ( از حاشیه برهان چ معین ). علامتی را گویند که در راهها به جهت دانستن مقدار فرسنگ سازند و سنگ چینی را نیز گفته اند که در راههابرای نشان راه کنند. ( برهان ). و معنی این لغت سر فرسنگ است. ( آنندراج ). فرسنگ راه. ( اسدی ) : نیابی در جهان بی داغ پایم نه فرسنگی و نه فرسنگساری.
لبیبی.
فرهنگ عمید
علامتی که در کنار جاده در سر هر فرسنگ با سنگچین، ستون سنگی، یا چیز دیگر درست می کنند: نیابی در جهان بی مهر یاری / نه فرسنگی و نه فرسنگساری (لبیبی: شاعران بی دیوان: ۴۹۰ ). فرسودگی ۱. پوسیدگی. ۲. کهنگی.