لغت نامه دهخدا
فرسة. [ ف َ س َ ] ( ع اِ ) باد که در پشت نشیند. ( منتهی الارب ). باد کوژی ، چه آن پشت را فرومیکوبد و بعضی به کسر حکایت کرده اند. ( اقرب الموارد ). || ریشی است که در گردن برآید. ( منتهی الارب ). خنازیر. ( یادداشت به خط مؤلف ). ریشی یا قرحه ای که بر گردن برآید و آن را فروکوبد. ( اقرب الموارد ).
فرسة. [ ف ُ س َ ] ( ع اِ ) فرصت و با صاد معروف تر است. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
جادویی و ساحری
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
بفرست ( فعل )