فرس راندن

فرهنگ معین

(فَ رَ. دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - اسب راندن . ۲ - کنایه از: جستجو کردن ، تفحص کردن .

پیشنهاد کاربران

فرس راندن ؛ حرکت دادن اسب. اسب راندن :
فرودآوردش از شبدیز چون ماه
فرس را راند حالی بر علفگاه.
نظامی.
فرس میراند تا رهبان آن دیر
که راند از اختران با او بسی سیر.
نظامی.
و رجوع به اسب راندن شود.
فرس . . . راندن : اصطلاحی در شطرنج .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص467 ) .

بپرس