فرزی

/ferzi/

مترادف فرزی: تردستی، جلادت، چابکی، چالاکی، شطارت

متضاد فرزی: کندی

معنی انگلیسی:
briskness, reflexes, speediness, zap

لغت نامه دهخدا

فرزی. [ ف َ ] ( اِ ) به معنی فرزین است که بیاید. ( آنندراج ). رجوع به فرزان و فرزین شود.

فرزی. [ ف ِ ] ( حامص ) سرعت. ( یادداشت به خط مؤلف ). || چابکی. چالاکی. چستی. ( یادداشت به خط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - مهره ای از شطرنج که به منزله وزیر است ۲- چوبی دراز که در طویله ها نصب کنند و زین و یراق اسب را بالای آن نهند .
سرعت . چستی

فرهنگ معین

(فَ رْ ) نک فرزین .

فرهنگ عمید

چابکی، چالاکی.

مترادف ها

quickness (اسم)
سرعت، فرزی

پیشنهاد کاربران

فر یعنی شکوه و عظمت
زی یعنی زیستن زندگی کردن وفرزی یعنی باشکوه زیستن
فرح بخش زیستن، شاد زیستن
فرزی از یک کلمه دو سیلابی تشکیل شده فر. به معنی خوب وخوش زی به معنی زندگی است فرزی به معنی زندگی زیبا وشاد

بپرس