شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب
فرزند آدمی به تو اندر به شیب و تیب.
رودکی.
ز فرزند بر جان و تنت آذرنگ تو از مهر او روز و شب چون نهنگ.
بوشکور.
پریچهره فرزند دارد یکی کز او شوخ تر کم بود کودکی.
بوشکور.
سلمیه همه فرزندان هاشمند و مغان همه فرزندان امیه اند. ( حدود العالم ).فرزند من یتیم و سرافکنده گرد کوی
جامه وسخ گرفته و در خاک خاکسار.
کسایی.
نباشد میل فرزانه به فرزند و به زن هرگزببرد نسل این هر دو نبرد نسل فرزانه.
کسایی.
جهاندار فرزند هرمزدشاه که زیبای تاج است و زیبای گاه.
فردوسی.
که از ما دو فرزند کشور که راست ؟همان گنج با تخت و افسر که راست ؟
فردوسی.
فرانک نه آگاه بد زین نهان که فرزند او شاه شد در جهان.
فردوسی.
فرزند به درگاه فرستاد و همی دادبر بندگی خویش به یکباره گواهی.
منوچهری.
من و تو هر دو فرزند جهانیم ابر یک حال ماندن چون توانیم.
فخرالدین اسعد.
ما را فرزندان کاری دررسیده اند. ( تاریخ بیهقی ).کار فرزندان این امیر در برگرفت. ( تاریخ بیهقی ). امیر محمود چند مشرف داشت به این فرزندش بودند پیوسته.( تاریخ بیهقی ).چه چیز است این مهر فرزند و درد
که در نیک و بد هست با جان نبرد.
اسدی.
نهم گویی از بهر فرزند چیزمبر غم که چیزش بود بی تو نیز.
اسدی.
تو را داد و آنکس که پیوند تست دهد نیز آن را که فرزند تست.
اسدی.
فرزند جز کریم نباشد به خوی چون همچو مرد بود نکوخو زنش.
ناصرخسرو ( دیوان چ دانشگاه ص 441 ).
فرزند هنرهای خویشتن شوتا همچو تو کس را پسر نباشد.
ناصرخسرو.
صانع مصنوع را تو باشی فرزندپس چو پدر شو کریم و عادل و فاضل.
ناصرخسرو.
ملکان ترک و روم و عجم از یک گوهرند و خویشان یکدیگرند و همه فرزندان آفریدون. ( نوروزنامه ). پس از بلوغ غم مال و فرزند و... در میان آید. ( کلیله و دمنه ). چون مدت درنگ او سپری شود و هنگام وضع حمل و تولد فرزند باشد بادی بر رحم مسلط شود. ( کلیله و دمنه ). و قوت حرکت در فرزند پدید آید. ( کلیله و دمنه ).بیشتر بخوانید ...