گوی پیشرو نام او خانگی
که همتا نبودش به فرزانگی.
فردوسی.
کجات آن همه زور و مردانگی سلیح و دل و گنج و فرزانگی.
فردوسی.
که سالاری و زور و مردانگی تو را دادم و گنج و فرزانگی.
فردوسی.
با همه فرزانگی و عقل مغاندیش بر خر مغ عاجزم که پیر و جوانم.
سوزنی ( دیوان ص 455 ).
غافل بودن نه ز فرزانگی است غافلی از جمله دیوانگی است.
نظامی.
سخن گفتن نرم فرزانگی است درشتی نمودن ز دیوانگی است.
نظامی.
بوالعجبیهای خیالت ببست چشم خردمندی و فرزانگی.
سعدی.
پس از هوشمندی و فرزانگی چو دف برزدندش به دیوانگی.
سعدی.
بزرگان روشندل نیک بخت به فرزانگی تاج بردند و تخت.
سعدی.
- نافرزانگی ؛ بی خردی. بی عقلی : چو ساقی درشراب آمد به نوشانوش در مجلس
به نافرزانگی گفتند کاول مرد فرزانه.
سعدی.