فرده

لغت نامه دهخدا

( فردة ) فردة. [ ف َ دَ ] ( ع ص ) مؤنث فرد. ج ، فَردات. ( از اقرب الموارد ).
- صاحب العمامة الفردة ؛ ابوبکر است ، چه گاهی که سوار میشد هیچکس به احترام او عمامه نمیپوشید و تنها وی عمامه داشت. ( از اقرب الموارد ).

فردة. [ ف ُ رَ دَ ] ( ع ص ) تنهارونده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فردة.[ ف َ دَ ] ( اِخ ) نام کوهی است به بادیه و آن را فردة نامند چون جدا از دیگر کوههاست. ( معجم البلدان ).

فردة. [ ف َ دَ ] ( اِخ ) نصر گوید کوهی است در دیار طی که آن را فردة الشموس گویند. ( معجم البلدان ).

فردة. [ ف َ دَ ] ( اِخ ) آبی است مر جرم را یا آن قردة است به قاف. ( از منتهی الارب ). آبی است در دیار طی و قبر زیدالخیل بدانجا است... به خط ابن فرات در بسیار جا دیدم که قردة ( به قاف ) است. رجوع به معجم البلدان شود.
فرده. [ ف َ دَ ] ( اِخ ) از دیه های الجبل. ( تاریخ قم ص 136 ).

فرده. [ ف َ دَ ] ( اِخ ) دهی است از رستاق قاسیان. ( تاریخ قم ص 118 ).

فرده. [ ف َ دَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رستاق خوی. ( تاریخ قم ص 118 ).

فرهنگ فارسی

انفراد . تنهایی

پیشنهاد کاربران

بپرس