فرخاری

لغت نامه دهخدا

فرخاری. [ ف َ ] ( ص نسبی ) منسوب به فرخار. ( یادداشت به خط مؤلف ) :
برخوردن تو باشد از دولت و از نعمت
از مجلس شاهانه از لعبت فرخاری.
منوچهری.
چو بت ز کعبه نگونسار بر زمین افتند
به پیش قبله رویت بتان فرخاری.
سعدی.
رجوع به فرخار شود.

فرهنگ فارسی

منسوب به فرخار

پیشنهاد کاربران

بپرس