فرخاردیس. [ ف َ ] ( ص مرکب ) چون فرخار.( یادداشت به خط مؤلف ). مانا به شهر فرخار. ( ناظم الاطباء ). همچون فرخار در زیبایی و آرایش : یکی خانه کرده ست فرخاردیس که بفروزد از دیدن او روان.
فرخی.
در آن آرزوگاه فرخاردیس نکرد آرزو با معامل مکیس.
نظامی.
فرهنگ فارسی
مانندبتخانه، زیباو آراسته مانندبتکده ۱ - مانند بتخانه آراسته و مجلل ۲ - مانند شهر فرخار زیبا و آراسته .
فرهنگ معین
( ~ . ) (ص مر. ) ۱ - مانند بتخانه . ۲ - مانند بتکده زیبا و آراسته .
فرهنگ عمید
۱. مانند بتخانه. ۲. [مجاز] زیبا و باشکوه: یکی خانه کرده ست فرخاردیس / که بفروزد از دیدن آن روان (فرخی: ۲۴۸ ).