فرخ قاجار
لغت نامه دهخدا
بختم مساعد آمد و اقبال شد بلند
تا از خجند آمدم آن ترک ارجمند
برخاستم به عزم پذیره ز جایگاه
چونانکه خیزد از سر آتش همی سپند
بشتافتم به سان خدنگ از زه کمان
در زیر پاکشیده یکی بادپا سمند
در دشت چون غزالی و در کوه چون عقاب
در بحر چون نهنگی و در نار چون نوند
دیدم فراز بور،فروزنده همچو هور
رویی که می ربود دل و عقل هوشمند.
رجوع به مجمعالفصحاء ج 1 ص 44 شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید