فرحی

لغت نامه دهخدا

فرحی. [ ف َ حا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ فرحان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به فرحان شود. || ( ص ) مؤنث فرحان. ( از اقرب الموارد ). فرحانة. رجوع به فرحان و فرحانة شود.

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان جندق بیابانک بخش خور بیابانک شهرستان نائین .

پیشنهاد کاربران

بپرس